
در قزوین سابقاً رسم بود که بر کتیبه، در هر خانه حاجی یک تابلو از گچ ساخته نصب میکردند، و در آن «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیت» (آل عمران: 97) و یا آیه وإن یکاد (قلم: 51) یا إنّا فتحنا (فتح: 1) با گچ نوشته بودند، و آن را مهر مکّه «مهر حاجیان» مینامیدند. بناها قالب چوبی کنده داشتند، جزء آلات بنایی بود که حالا نیست، و اگر در یک خانه دو حاجی و یا بیشتر بود، به عدد حاجیها تابلو نصب میشد. نگارندهای خانه دیدم که چهار تابلو در کتیبه در بود، خیلی محکم ساخته شده بود، و در قزوین که 12 هزار خانه داشت، قرب دو هزار خانه تابلو حج داشت که نصف آنها تابلو متعدّد داشت، و اگر یک نفر دو بار به مکّه میرفت یا بیشتر، تابلو را مکرّر میکرد، و اگر غیر حاجی خانه تابلودار میخرید تابلو را خراب نمیکرد، امّا مورد ملامت و شرمنده بود و تلاش مینمود که به یک وسیله به حج رود.
و آن اوقات خیلی دشوار بود به حج رفتن و پرخرج و طولانی که غالباً یک سال طول میکشید، و کم حاجی بود که زنده برگردد، و به هر حال تابلو نصب میشد؛ و گاهی خبر مرگ حاجی میرسید مکرّر و بعد حاجی زنده میآمد با شادی بسیار و تماشاییان زیاد از کوچه نردبام میگذاردند که حاجی بالا رود، و از بام به خانهاش داخل شود نه از در؛ و فلسفه این کار معلوم نشد، و یک حاجی که زن و حامله بود از نردبام افتاد و مُرد، و حالا هم چنین است، برای هر مسافر در شهرها، امّا تابلوی حاجی را در غیر قزوین ندیدهایم، و گاهی به ندرت شخص غیر حاجی هوس و جرأت میکرد یا برای تفأل که تابلو بر در خانهاش نصب کند امّا حق نداشت که آن آیهها را بنویسد که مردم سخت مانع شدند، فقط بسم اللّه را مینوشت، و اگر بعدها به حج میرفت باز یک تابلوی دیگر پهلوی آن تابلو نصب میکرد، و سابقاً خانه حاجی عنوان بزرگی داشت و مردم به امید بزرگی و رشک به آنجا نظر میکردند، و نازش حاجی به خودش بیاندازه بود، هر چه نفسش ضعیفتر و عقلش کمتر بود «وهو الغالب»، نازش به خود بیشتر مینمود، واگر کسی نام خود را بر در خانهاش نصب کند نافعتر است و جای نازش هم ندارد و جوینده بیپرسش مییابد.