
کتاب «البراهین الساباطیه فیما تستقیم به دعائم المله المحمدیه و تنهدم به اساطین الشریعه المنسوخه العیسویه» اثری است از جواد ساباط بن ابراهیم ساباط باسیفین حسنی، که در ایام سلطنت سلطان محمود عثمانی، در سال 5574 یهودی، 1814 عیسوی، و 1229 هجری در کلکته چاپ شده است. این اثر در نقد مسیحیت است، آن هم زمانی که انگلیسی ها بر هند تسلط یافته اند. فهرستی از مطالب کتاب در اول آمده، و در همان مقدمه گفته شده است که مولف این کتاب را چاپ کرده است، 100 نسخه برای مردمان حرمین، 50 نسخه در اهل یمن، 50 نسخه برای اهل عمان، 100 نسخه برای اهالی ایران و ماوراءالنهر، 50برای اهالی استانبول و اطراف آن، و 100 برای اهالی هند. تا آنجا که می دانم علاوه بر نسخه چاپی در مجلس، نسخه ای هم در کتابخانه ملک است. نمی دانم بعدها تصحیح مجدد و چاپ انتقادی از آن شده است یا خیر، و اکنون هم کاری به نقد مسیحیت آن ندارم. هدف فقط اشاره به بخشی از مقدمه است..
او می گوید در عنفوان جوانی اصول دین محمدی و مذهب حنفی را فراگرفته، پس از آن عازم سرزمین های اسلامی مختلف اسلامی شده است، سرزمین هایی که در هر نقطه آن، مردمان، مذهبی برگزیده اند. براب مثال، علمای ماوراءالنهر، شیعه را تکفیر کرده و اسارت زنان آنان را روا و ریختن خونشان را حلال می دانند. در مقابل، علمای شیعه هم دیگر گروه های اهل اسلام را تکفیر می کنند، و قتل و نهب اموالشان را روا می شمرند. اباضی ها و زیدی ها هم، هر کدام دیگری را تکفیر می کنند. اما هیچ کدام آنها توجهی به نصارا و اساسا به اصلاح آنچه از امورشان از آن ناحیه فاسد شده ندارند. در اثنای سفرهابم، به هند آمدم. دیدم علمای آنجا، با وجود فراوانی، به چیزهای بی اهمیتی می پردازند، در پی چیزهایی هستند که آنان را بی نیاز نمی سازد. عالمان نجد و حرمین و جزیه و عجم و مصر و یمن، برخی مشغول درس و تدریس، و برخی مشغول مکر و تلبیس هستند، برخی در خدمت سلاطنی و امراءند، برخی در صدد جاه و ریاست، و برخی در صدد تدوین کتب فقه و سیاست… برخی در عزلت و گوشه گیری برای عبادت و برخی به تدریس. و اما در اینجا، نصارا، تسلط کاملی بر هند بدست آورده، و بساط عدل را به صورت رضایت بخشی پهن کرده اند «و بسطوا فیه بساط العدل بسطا مرضیا»، رب و مربوب، مستقیم و مقلوب، و صحیح و مثلوب، صرف نظر از ایمان، با یکدیگر برابرند. آنها کاری به ادیان ندارند. و اما در اینجا، شماری از قسیسان، در تلاشند تا مسلمانان را از دین محمدی بازگردانند و به دین منسوخ عیسوی جذب کنند. آنها این افراد را در مرکزی گردآورده اند که نامش برطش اند فارنر بیبل سوسیستی [ لابد مقصودشBritish and Foreigner Bible Society است که در ویکی انگلیسی مدخل دارد] یعنی «مجمع المشترک للکتب السماویه لاهل برطن و غیرها» است. آنان قسیسانی را هم به نقاط مختلف هند، حبش، چین، روم و ایران و نقاط مسکونی دیگر می فرستند، به طوری که از اهالی ملیبار و مدراس و بنگاله، از میان برهمنان و مشرکین، تعداد 100000 هزار و از مسلمین 10000 مرتد شده اند. من دیدم اگر اینها را به خود واگذارم، فساد بزرگی پدید خواهد آمد، و لازم است علاج واقعه قبل از وقوع کرد. چون دیدم مذهب انکتارئین، فی الجمله از دیگر مذاهب نصارا، مانند کاتولیک ها، ارمن، سریانی ها، و جروج و یونانیین و الاصطباغیین و… بیشتر است، سراغ رؤسای آنها رفتم و خودم را از حشم آنان نشان دادم. او مرا به کاری در امر قضاء در اسحاق فتن که شهری از شهرهای ساحل هند، است … فرستاد. در آنجا شروع به آموختن زبان آنها کردم تا توانستم قادر به فهم عبارت ناموس شوم. سپس انحرافم را از دین صحیح ظاهر کردم، و این که متمایل به دین مسیح شده ام! از آنجا در سال 1215 به مدراس رفتم، و خواستم مرا در مجمع مترجمان قرار دهد تا انجیل را به عربی ترجمه کنم… [در ادامه ماجراهای دیگری آمده تا صفحه 18 که متن نقد او شروع شده است. باید وقتی بخش اول بازنویسی و درست مطالعه و بررسی شود. اطلاعاتی از ایران و عثمانی، بویژه یمن و هند نواحی مختلف آن در این مقدمه طولانی آمده است.