
تا وقتی ما لایه های افکار کسانی را که در دنیای اسلام طراح فکرهای نو برای ایجاد تحول هستند، و احیانا احزابی را درست کرده و جریان هایی را شکل می دهند، نشناسیم، نمی توانیم اتفاقاتی را که در سطح جامعه می افتد، درست درک کنیم. اینجا به خصوص مقصودم، تئوریسین هایی مثل سید قطب و مودودی و پیش از آن سید جمال و بعد از آن بسیاری دیگر هستند. به طور خاص، بحثم اندیشه های آنها در با چهار مفهوم «تمدن، تجدد، علم، و دین» با تأکید بر اهمیت علم است. این چهار مفهوم، چه نسبتی با هم دیگر دارند. می گویند تمدن، خوب و بد و مسیحی و اسلامی و اومانیستی دارد. تجدد، تکنولوژی در ابعاد مختلف، همراه با فلسفه هایی برای زیست متفاوت که برخی علت موجبه آن هم تکنولوژی است و برخی هم ناشی از فلسفه های دیگر، یا مثلا ملایم با نفس اماره. و اما علم، کدام علم است؟ فیزیک و شیمی و غیره و غیره. این علم یا کدام علم خوب است یا بد؟ آیا بکار خدمت به آدمیان و زندگی مبتنی بر آدمیت می خورد یا نمی خورد. و اما دین، چه نسبتی با تمدن و تجدد وعلم دارد. دین نسبت به علم، چه رابطه ای دارد؟ اخلاق دینی چطور؟ با کدام علم؟ علوم طبیعی که شکل سنتی آن هم در بسیاری از زمانها مورد تأیید دین نبود، چه رسد به شکل جدید آن. علوم انسانی هم که تکلیفش از نظر علم بودن مبهم است.
خلاصه بیش از یک قرن است در باره نسبت این کلمات بحث می شود و متاسفانه اغلب خلط مبحث شده و بدون مرز بندی دقیق که گاهی اشکال در سر منشأ آنها و دعواهای دینی ـ علمی خود فرنگی هاست، قضاوت می شود.
مهم این است که بدانیم مدعیان اصلاح و انقلاب و تحول و تمدن اسلامی، کدام یک از این مفاهیم در ذهنشان هست. آیا قادر به تفکیک آنها هستند یا نه؟ واضح حرف می زنند یا نه.
این روزها کتابی را می دیدم، از سال 1349، فصلی در باره اهمیت دانش داشت، و البته سوال این بود که «علم و فرهنگ» که نجات بخش است، چه علمی است؟ سوال کرده بود: آری دانش عهده دار آسایش و امنیت است، صحیح، اما کدام دانش؟ آیا علم فیزیک و شیمی را می گویند؟
پاسخ می دهد: اصلا و ابدا، این علوم، به هیچ روی آسایش و امنیت نمی آورد که هیچ، صد چندان موجب نگرانی و هلاک را در پی دارد؟ به نظر وی «باورکردنی نیست» که این علوم، اسباب آسایش و امنیت باشند، زیرا «این دو علم، به اندازه ای وسائل راحتی جهانیان را فراهم می کند، دو چندان بلکه صد چندان هم موجبات نگرانی و هلاک را مهیا می سازد».
و اما علم جغرافیا و افلاک هم ربط به موضوع ما ندارد، یعنی آنها هم نجات بخش نیستند. حساب و هندسه هم از موضوع ما بیرون است. علم طب هم، هر گاه بتواند صحت ابدان و تندرستی مردم را تامین نماید، کار بزرگی کرده است… یعنی چی؟ یعنی بالاخره در امنیت و آسایش ما نقش دارد یا نه؟ شرحی نمی دهد.
وی بحث را به نوعی پیش می برد، که «دانش دین» اعتبار کافی می یابد، اما این علوم جدیده، موجبات نگرانی و هلاک هستند. وی ادامه می دهد: ببینید دانشگاهها چطور منشأ بدبختی و بیچارگی مردمان شده اند: «مدارس عصر حاضر را از کودکستان تا به دانشگاه با همه شعب آن با یک نظر دقیق و فکر عمیق مطالعه کنیم، حتی جرقه ای از مشعل هدایت در آنها نمی بینیم، چنان که بالمعاینه مشاهده می نماییم که غالبا علّت اکثر شورشهای بیجا و ویرانیها و فسادها می باشند، مراکزی را که مهبط سعادت تصور می کنند، منبع شقاوت و بدبختی است».
عبارات بعدی باز حمله به کشورهای پیشرفته غربی در بعدی علمی است که مدیریت کره زمین را دارند: «فعلا ارباب کره زمین و گرداننده های صحنه های بیدادگری همان ملت های متمدن و دولت های مترقی هستند که اوضاع بشر را پریشان ساخته و در فکر تسخیر آسمانها و خرابی جهان بالا می باشند… همین تحصیل کرده هایند که انسان سیه چهره را هنوز به حساب آدم نمی گذارند». این هم تکلیف تحصیل کرده ها.
نتیجه گیری او این است که «این گونه معارف و فنون که ورد زبان متفقین امروز است، درمان درد بدبختی و موجب سعادت و خوشبختی نبوده و نمی شوند، بلکه هر ملتی که از این علوم بهره اش بیشتر است، وجودش نسبت به ملت های مظلوم خطرناکتر است».
این شخص که داعیه اصلاح هم دارد، تصویری تاریک از علم فیزیک و شیمی، مراکز آموزشی از کودکستان گرفته تا دانشگاه، از تحصیل کرده ها و نیز جوامع مدرن که حاکمانش تحصیل کرده هستند، بدست می دهد، آنچنان که در این بین مادر علم را به عزایش می نشیند و آن وقت است که مطلوبش ثابت می شود و همانا این که فقط دانش دین است که می تواند امنیت و آسایش بیاورد.
آیا در این گونه جوامع، علم می تواند پیشرفتی داشته باشد؟