
ابن واضح یعقوبی (مورخ شیعی و متوفای 284، یعنی درست 101 سال پس از شهادت امام کاظم علیه السلام) در باره امام نوشته است:
موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، مادرش «حمده» نام داشت، و در سال 183 هجری در سن 58 سالگی در بغداد، وقتی در زندان هارون، و نزد سندی بن شاهک [زندانبان] بود، رحلت کرد…
یعقوبی، آنگاه، چندین روایت از امام کاظم علیه السلام آورده که نکات معنوی و اخلاقی و سیاسی زیبایی است. عین آن را از ترجمه مرحوم آیتی (یعقوبی: 2/420 ـ 421) می آورم. ابتدا می گوید: موسى بن جعفر (ع) از پرعبادتترین مردم بود، و از پدرش روایت مى کرد.
سپس این روایات را نقل می کند:
حسن بن اسد گفت: از موسى بن جعفر شنیدم که مى گفت: ما اهان الدنیا قوم قط الا هناهم الله ایاها و بارک لهم فیها، و ما اعزها قوم قط الا نغصهم الله ایاها.
هرگز مردمى، دنیا را خوار نداشتند مگر آنکه خدا آن را بر آنان گوارا ساخت و ایشان را در آن برکت داد، و هرگز قومى دنیا را عزیز نداشتند مگر آنکه خدا آن را بر ایشان ناگوار ساخت.
و فرمود: إنّ قوما یصحبون السلطان یتخذهم المؤمنون کهوفا، فهم الآمنون یوم القیامه، ان کنت لأرى فلانا منهم.
” همانا مردانى همراه، شاه [سلطان وقت] مىشوند و مؤمنان آنان را پناه خود قرار مى دهند، آنهایند که روز رستاخیز در امانند، و فلانى را از ایشان گمان مى برم.
و نزد وى نام بعضى ستمگران برده شد، پس گفت: اما و الله لئن عز بالظلم فى الدنیا لیذلن بالعدل فى الآخره.
هان بخدا سوگند که اگر در دنیا به ستمگرى عزیز شده است، البته در آخرت بعدالت (خداوندى) خوار گردد.
و در زندان به موسى بن جعفر گفته شد: کاش بفلانى نوشته بودى تا درباره تو با هارون سخن مى گفت. پس گفت: حدّثنى ابى عن آبائه ان الله عز و جل اوحى الى داود: یا داود! انه ما اعتصم عبد من عبادى بأحدٍ من خلقى دونى عرفت ذلک منه الاّ و قطعت عنه أسباب السماء و اسحت [اسخت] الأرض من تحته.
” پدرم از پدرانش مرا خبر داد که خداى عز و جل به داود وحى کرد: اى داود! نشد که بندهاى از بندگانم مرا رها کرده، به کسى از آفریدههاى من توسل جوید و او را چنان بشناسم مگر آنکه دست وى را از وسیله هاى آسمانى کوتاه کردم و زمین را زیر (پاى) او فروبردم.
و موسى بن جعفر گفت: حدثنى أبى، إنّ موسى بن عمران قال: یا رب اىّ عبادک شر؟ قال: الذى یتّهمنى. قال: یا رب و من عبادک من یتهمک؟ قال: نعم الذى یستجیرنى ثم لا یرضى بقضائى.
” پدرم مرا خبر داد که موسى بن عمران گفت: اى پروردگار من، کدام یک از بندگانت بدتر است؟ گفت: آنکه مرا متهم مى کند (بمن بدگمان است). گفت:
اى پروردگار من! مگر در بندگانت کسى هست که تو را متهم کند؟ گفت: آرى آن کس که از من فریادرسى مى خواهد سپس بحکم من راضى نمى شود.