
دو سند در باره زخمی شدن ملاآقا دربندی توسط بابیه
در کاوش در اسناد، در جستجو نام ملاآقای دربندی بودم. دو متن ذیل را یافتم که در مورد فعالیت های بابیه در عراق در حوالی سال 1277 است. در هر دو سند، از حمله به ملاآقا دربندی و زخم کاری زدن به وی یاد شده و ضمن این دو سند، به فعالیت های بابیه و نیز کارپردازخانه ایران در بغداد علیه آنان، پرداخته شده است. یک مورد در باره سید حسن قمی است که در قم، متهم به بابیگری بوده و نفی بلد شده و به کاظمین آمده است. از سیدی هم با نام میری یا پیری در این سند یاد شده در کاظمین فعالیت داشته، شبی در خانه همین سید حسن بوده، و پس از سختگیری نماینده ایران برای دستگیری، از آنجا گریخته و به ایران آمده است. این سید حسن زیر فشار کارپردازخانه گفته است که او بی جهت متهم به بابیگری شده و برای این به عراق آمده است تا از شیخ مرتضی [ظاهرا انصاری] تصدیق نامه ای بگیرد که بابی نیست. در این سند مطلبی هم در باره میرزا حسینعلی بهاء الله که شیخ عبدالحسین [لابد طهرانی] او را منشأ اصلی فتنه می دانسته است. دولت عثمانی، چندان به بابیه سختگیری نمی کرده و طبق این سند، نهایت به حبس آنها نظر می داده است. طبعا دولت عثمانی در باره آنها، زیر فشار دول اروپایی هم بوده است. هرچه هست، دو سند سودمندی است. نمی دانم قبل از این جایی منعکس شده است یا خیر. همه کلمات بویژه در سند دوم را نتوانستم بخوانم و مواردی را نقطه چین یا علامت سوال گذاشته ام. خود اسناد، تاریخ ندارد اما کنار آنها اسنادی با تاریخ 1277 است.
سند اول:
تصدقت شوم
از قراری که بعضی از زائرین کربلای معلّی وارد شدند، اغتشاش زیادی از کربلای معلّی و ازدحام جماعت بابیه ضالّه می گفتند، حتی این که مذکور ساختند جناب مجتهد الزمانی آخوند ملاآقای دربندی که از فحول علماست، زخمهای منکر زدند. البته از بغداد الی الان این فقره به عرض بندگان خداوندگاری رسیده است. در دستور العمل این غلام به هیچ وجه دستور العملی در باب این طایفه شرور … بابیه فرمایش نرفته است. این اغتشاش در این مملکت بیشتر از بی اعتدالی اعراب و قطاع الطریق آنجا خواهد بود. نمی دانم به هر گونه تنبیه این جماعت شرور از طرف اولیای دولت علیه ایران این غلام با دوئیت دارم؟ یا بطریق تنظیمات و قواعد بلوکات؟ جدید با اینها رفتار باید شود. در این باب هر طور که حکم اولیای دولت علیه است مرقوم دارند. ان شاءالله تعالی از اقبال بی زوال اعلی حضرت قدر قدرت شاهنشاهی ـ روحناه فداه ـ امیدوارم در قلع و قمع این طایفه ضالّه در صورت اجازه اولیای دولت علیه نوعی بتوان نمود حکم صریح در تأدیب و تنبیه این جماعت به هر طور که امر همایون است مرقوم دارند، بدستیاری حکومت بغداد در صدد رفع آنها بر آمدن ظاهرا به مصلحت و صلاح اقرب است، لکن نهایت سیاست عثمانی حبس است. این طایفه را حبش مشکل چاره نکند.
سند دوم :
تصدقت شوم
در باب طایفه ضاله بابیه از قرار تقریر جناب شیخ عبدالحسین پیش از ورود این غلام به بغداد طغیان غریبی داشتند. مثل این که سید میری؟ در حضور مقرب الخاقان دبیر مهام اظهار جلادت می کرده است: کشتن ملاآقای دربندی نقلی نیست که نسبت آن را به ما می دهند. اگر ما خیال زدن و کشتن او را داشتیم، همان در میان صحن کربلا روز روشن حکم می کردم او را می کشتند. قدر آن قابل نبود شب بفرستیم او را زخم بزنند.
این طور جلادت ها در کارپردازخانه مبارکه در حضور دبیر مهام می کرده است همان شریر به کومک میرزا علی کاشی هم که این غلام مقیدا فرستادم، آدم های سید میری / پیری بودند، و همراه او در کارپردازخانه حضور داشته اند. بعد از این که این غلام آنها را گرفتم و مقیدا فرستادم، سید میری؟ در کاظمین گفتند؟ در خانه سید حسن قمی که آن شخصی است که به تهمت بابیگری او را در سفری که قبله عالم نهضت فرمای سفر قم و همدان پارسال بودند از قم او را منفی (نفی بلد) فرمودند، مخفی است. آدم و جمعیت فرستادم. سید میری! در خانه او نبود. خود سید حسن را گرفتند آوردند. از وقتی که او را حاضر کردم به طوری ترسیده بود، رنگ و حالت او مثل مرده می ماند. از او مؤاخذه کردم. سید میری کجاست … … از شرارت سید میری ملاقات؟ نمی شود که دیشب در منزل من بود. من از ترس قادر نیستم با او حرف بگویم. احتمال می رود امشب هم بیاید اگر اذن بدهی است؟ امشب اگر آمد خبر می کنم.
سید میری بعد از این که مستحضر شد، او را خواهم گرفت، دیگر به کاظمین نیامده، فرار کرده. به زوار ایرانی که وارد بغداد شدند گفتند در منزل یعقوبیه که هفت فرسخی بغداد است و بدیدیم که سید میری؟ به طرف ایران می رفت. نوشتم به نایب های خانقین و قرای باط و غیره او را بگیرند. به نواب شاهزاده عماد الدوله هم مراتب را نوشتم، اما بعد من؟ [سید حسن قمی] اظهار جزع و گریه زیاد نمود که من هم بابی نیستم؟ مرا تهمت زده اند. از قم بیرون کردند. می روم از جناب شیخ مرتضی تصدیق نامه می آورم. صورت ظاهر این طور عجز و انکار نمود.
از این طرف هم به ملاحظه این که موجب توحش اشخاص دیگر که سمت بابیگری به آنها داده می شود، در صورت بابی بودن در باطن از یک نفر گرفتن او ثمر کلیه مترتب می شود، او را اذن دادم به منزلش رفت. لکن از قرار تقریر جناب شیخ عبدالحسین، راس رئیس آن طایفه، میرزا حسینعلی است. لکن بعد از ورود فدوی اغلبی که منشا شرارت بودند فرار کردند و مخفی هستند. میرزا حسینعلی هم در بیرونها دیده نمی شود. پریروز برادرش و پسرش را نزد فدوی فرستاده بود که مرا متهم کرده اند. می رسم خدمت شما بیایم.
الی الان، فدوی در آنها چیزی ندیده ام؛ لکن کل ملاها می گویند اگر میرزا حسینعلی در این جا باشد، منشأ فساد عرضه خواهد شد. آخوند؟ ملاآقای دربندی را که زخم زده اند، دیروز جناب شیخ عبدالحسین و مقرب الخاقان میرزا مهدی پیشخدمت در کارپردازخانه مبارکه مهمان بودند، گفتند از کربلا به کاظمین آمده است. فردا خیال دارم که به کاظمین به دیدن او بروم.