
در یک دوره طولانی، تصوف بر جهان اسلام غالب شد و نگاه های صوفیانه و عارفانه، در تفسیر هر پدیده ای بر تفسیرهای مادی پیشین غلبه یافت. گاهی رنگ کلامی ـ الهی به خود می گرفت، و گاه با مدل «اخلاق الهی» سنجیده و تفسیر می شد. افکار نجم الدین دایه رازی (م 654) یک نمونه جالب برای سنجش افکار صوفیه در باره صنعتگران است.
یک نکته کلی در باره اینها این است که در تاریخ اندیشه مسلمانان در این باره، وجه دنیوی و الهی آن چنان در هم تنیده است که به سختی می توان نگاه مادی به تجارت یا صنعت را از آن تفکیک کرد. برای مثال وقتی از اهل تجارت سخن به میان می آید، در همان آغاز چنین گفته می شود: «بدانک تجارت دو نوع است: تجارت دنیا، و تجارت آخرت. و تجارت دنیا هم بر دو نوع است: یکى آنک از بهر نفع دنیاوى است و بس، دوم آنک از بهر نفع آخرتى است» (مرصاد العباد، «تهران، 1322ق»، ص 258).
همین نجم الدین دایه در بخش «سلوک محترفه و اهل صنایع» نیز حرفت و صنعت را که «نتیجه علم و قدرت و شناخت» است به نوعی در مقایسه میان خداوند با داشتن صفاتی مانند علم و قدرت و … در آفرینش عالم و صنایع بدیع آن، با انسان با داشتن روح و عقل و صفاتی همانند خداوند، باز در آفرینش صنعت و حرفت، تحلیل و بیان می کند. (مرصاد، 262 ـ 263). این نگاه، مبتنی بر نظریه عالم کبیر و عالم صغیر است. عالم صغیر انعکاسی از عالم کبیر است. در این نگاه صوفیانه تلاش برای «برابر کردن آفاق و انفس، یعنی برابر کردن تن آدمی با عالم» است. «تن مردم نسخه عالم است» (مجموعه رسائل عوارف المعارف، متن، ص 73).
نجم الدین رازی می گوید: «پس فاعل و قادر و صانع، مطلقا حضرت خداوندی را شناسد، و روح را به نیابت و خلافت حق در عالم صغری که قالب می خوانند بر کار کرده ی حق داند». به عبارت دیگر، صنایع دو گروه اند، یک گروه آنها که خداوند بی واسطه انجام دهد و دوم آنچه «بواسطه انسانی که خلیفه حق است» انجام می شود. یکی عالم کبری است و دیگری عالم صغری. (ص 262). بدین ترتیب و با توضیحات دیگر، صنایع الهی را با صنایع بشری با یکدیگر پیوند می دهد.
در ادامه، صنعتگران، مشتی عمله و کارگر هستند که کارشان در این دنیا، خدمت به افرادی است که خود را وقف خداوند کرده اند. نجم الدین دایه، جهان را خانقاهی می داند که شیخ آن «حضرت خداوندی» است و «خادم» آن «خواجه علیه الصلاه و السلام» به اعتبار «سید القوم خادمهم». می ماند که باقی خلایق چه کاره اند. به گفته او آنان دو دسته اند: «خدمتکاران، مخدومان». خدمتکاران، همان «عمله خانقاه» هستند که شیخ آنها را به کاری گماشته است. مخدومان هم «جمعی طالبان مجد که از غلبات شوق محبت و درد، طلب پروای هیچ کار و هیچ کس ندارند و روی از خلق و هوای نفس بگردانیده باشند و سوی دیوار ریاضت و مجاهدت آورده»اند. در تقسیم بندی، گروهی خدمت «طلبه» می کنند، و در این شرایط است که «طلبه به فراغت و جمعیت به طاعت و عبودیت مشغول می باشند». یک فرض او این است که در خانقاه، فقط «طلبه» باشد که در آن صورت «هر یک خدمت خویش بایستی کرد». (ص 264). وی باز با تأکید به شرح این دو گروه پرداخته و می گوید که «در خانقاه دنیا، خلق دو طایفه اند: یکی مخدومان که روی به عالم آخرت و خدمت حق آورده اند، … و دیگر طایفه دنیاطلبانند که به مثابت عمله اند». گویی تقدیر هم چنان است که «هر یک را در این خانقاه، به خدمتی نصب کرده اند از پادشاهان تا بازاریان هر که هستند، مگر آن طایفه که به عبودیت خاص مشغول اند و خلاصه آفرینش». البته «عمله خانقاه» اگر همان کار کردن خود را «وسیله تقرب بحق سازند، حق تعالی از آنچه بدان خواص می رساند، از الطاف خداوندی نصیبی به عمله که خدمتکارانند، می رساند. (مرصاد، ص 264 ـ 265).
بدین ترتیب، ارزش و اعتبار اهل صنعت، کسانی که «عمله خانقاه جهان» هستند، به این است که نیت تقرب داشته باشند. این که قضای حاجت مسلمانی را برآورده کنند تا «مطیعی به فراغت به حق مشغول شود» و سهمی هم از آن، نصیب این عمله جات شود. عبارت نجم الدین این است: «همچنین اهل دنیا که عمله خانقاه جهانند اگر در آن حرفت و صنعت خویش هریک نیّت چنان کند که این شغل از براى بندگان خداى مىکنم که بدین حرفت محتاج باشند، تا قضاى حاجت مسلمانى برآید، و مطیعى به فراغت بحق مشغول شود، که اگر هر کسى بما یحتاج خویش از حرفتها و صنعتها مشغول شدى، از کار دین و دنیا بازماندى، دنیا خراب گشتى، و کس را فراغت طاعت و جمعیّت مخلصانه نماندى» (مرصاد، ص 265).