
بنده قصد شرح دادن اصطلاح عالم خیال را از نگاه فلسفه ندارم، اینکه مثلا ابن عربی یا ملاصدرا درباره آن چه میگویند. همین طور، قصد ندارم در باره عالم تخیل در ادبیات صحبت کنم. آن هم موضوعی است که مثل اولی، هزاران صفحه درباره آن نوشته شده است. بلکه بحثم این است که مردم ما، دوست دارند با پرهیز از تعقل و تجربه، تصوراتی برای خود بسازند، میان مفاهیم خیالی، سامانهای از نظم و نسق پدید آورند، و از آنها در زندگی بهره و امورشان را پیش ببرند. از نظر آنها اصلا لازم نیست، آن تخیلات، عقلانی باشد، یا با عالم واقع و تجربه، سروکار داشته باشد، بلکه مهم این است که با مفاهیم و کلید واژههایی که بیشتر متعلق به گذشتهاند و نسلهای گذشته برای آنها به ارمغان گذاشتهاند، در رفت و برگشت میان خوب و بد، بالا و پایین، آسمانی و زمینی و مفاهیمی از این دست، عالم خیالی برای خود بسازند و با آن زندگی کنند. توهم در این عالم خیال نقش زیادی دارد، اما معنایش این نیست که آنان به خصوص عامه مردم میدانند آنها توهم است، بلکه آنها را اصیل و جدی میدانند. مردم یا همان عامه، اندیشههای خیالی خود را بدون آن که نسبت به آن هشیار باشند و به اصطلاح خودآگاهی داشته باشند که در چه سطحی از معرفت است، نظم میدهند و هر جا نیاز بود به آن استناد میکنند و دل خود را بر اساس آنها استوار کرده، و راه آینده خود را تعریف میکنند. در میان این مردم، کسانی بیشتر نفوذ میکنند که از قدرت تخیل بیشتر برخوردار هستند، بهتر میتوانند با زبان و کلمات، بازی کنند؛ کلمات را در کنار هم بگذارند و آن تصویر خیالی را که میتواند تصویری از گذشته خوب یا آینده خوبتر که در انتظار است، عرضه کنند. یک ویژگی این تخیل، این است که آن کلمات و معارف خیالی، نیاز به واقع گرایی، تجربه و سنجش عقلی ندارد. یعنی دو رکن اصلی معرفت را که تفکر عقلانی و تأمل تجربی و داد و ستد میان اینهاست، نیاز ندارند. همان مقدار که بتوانند با استفاده از زبان و کلمات قدیمی و نیز کلمات و ترکیبات تازه منعطف به گذشته و فقط صورتا تغییر یافته استفاده کنند، کافی است. علم در این تخیل، هیچجایگاه و ارزشی ندارد بلکه مضر است. برای مثال، در این تخیل، فکر میکنید در چه حال و هوایی هستید؟ فکر میکنیم ما مردمی هستیم که هفتهزار سال قبل بهترین مردم روی زمین و از عاقلترین مردم ربع مسکون بوده ایم. بهترین پیشرفت را داشته ایم. اصلا ما همه چیز داشته ایم. بهترین طب، بهترین فن و صنعت، بهترین افکار و اندیشهها از آن ماست. حالا نواقص و شکستهای مختصری هم بوده، اما هیچوقت، ما تسلیم آن نشده ایم. اصلا شأن ما شکست نیست و هیچوقت شکست نخوردهایم. همیشه استوار و متین ایستادهایم. تمام هنرهای عالم در اختیار ما بوده و هست. هیچ مردمی به اندازه ما قدرت فهم و اراده ندارند. اصلا هیچکجای دنیا مردمانی به خوبی ما یافت نمیشوند. البته، ممکن است برخی از ملتها، تمدنی بهتر از ما داشته باشند، اما امیدوار باشید که ما به دروازه تمدن نزدیک هستیم و عن قریب است که داخل این تمدن شویم. تازه، همان تمدنی هم که در جاهای دیگر عالم هست، اصلش از ماست و آنها از ما سرقت کردهاند. ما هزار سال پیش قمر مصنوعی درست کردیم، ما لامپ را کشف کردیم… ما چند مشکل کوچک داریم که به همین زودی حل میکنیم و از تمام موانع عبور خواهیم کرد. در فاصله کوتاهی میتوانیم مثل کشورهای متمدن شویم. این نمونه از خیالات، در بسیاری از زمینهها، جز لوازم زندگی ماست. اساسا در شرایطی که ما هستیم، این خیالات کمک زیادی به بالا بردن روحیه ما میکند. هادیان جامعه هم که این شرایط احساس را میکنند، چرا نباید بر دامنه این خیالات بیفزایند؟ اصلا گفتن عیوب و نواقص کار زشتی است و نباید کسی اشکالات را بیان کند. شهدا… که مقصودم بحث سیاسی نیست، مقصودم این است که ما، غالب مردم و بسیاری از خواص و نخبگان، در مثلث، 1. عقل، 2. تجربه و 3. تخیل، بیشتر جانب تخیل را داریم و بیشتر از ذهن مایه میگذاریم. تاریخ خیالی میسازیم، فلسفه خیالی، تمدن خیالی، و گاه و بیگاه هنر خیالی و حتی اقتصاد که از همه عینیتر و محسوستر و تجربیتر است هم گاهی خیالی تصویر میشود. کسی باید پیدا شود و به ما یاد بدهد که بهتر است در کنار آگاهی، قدری خودآگاهی نسبت به وضع موجود هم داشته باشیم. بهتر است اشکالات و نواقص را هم بشناسیم. بهتر است بدانیم که در شرایط خوبی نیستیم. بهتر است کسی دست ما را بگیرد و از عالم خیال، وارد عالم واقعیت کند. ما مشکل معرفتی داریم.