
داستان حضور روحانیت در کنار حکومت ها، و به صورت رسمی، از دوره صفوی آغاز شد. این همراهی، از زمان کرکی (م 940) جدی شد و در تمام حکومت دویست و بیست و اندی ساله صفوی (تا سال 1135) با شدت و ضعف ادامه داشت. ممکن است کسانی از گفتن این که علمای بزرگ شیعه با شاهان صفوی همراهی می کردند، خوششان نیاید، یا بخواهند توجیهاتی ارائه دهند که اشکالی هم ندارد، اما این یک واقعیت عینی است که تاریخ این دوره گواه آن است.
با سقوط دولت صفوی توسط افاغنه قندهاری و طبعا سنی، همکاری علما با دولت جدید که عمرش فقط هفت سال طول کشید، قطع شد، و نه تنها قطع که بسیاری از موقوفات از بین رفت، موقوفاتی که ممر درآمد علما و مدارس دینی بود. علما در این دوره، وضع بسیار بدی داشتند و کسان زیادی از اصفهان به شهرهای دیگر و بسا عتبات رفتند.
وقتی نادرشاه، دولت اشرف افغان را در سال 1142 در زرقان فارس به طور کامل از بین برد، به دلایل نظامی و نیز فکری، تمایل زیادی به همکاری با علما نداشت. البته برای ایجاد اتحاد میان سنی و شیعه، از شماری از علما استفاده کرد. در این زمینه، کسانی از علما هم همراهی کردند برخی هم کشته شدند.
نادر در 1160 کشته شد، و آن وقت بود که باز ایران ضعیف شده، اما از مدتی، و بار دیگر با قدرت کریم خان زند تا حدی احیاء شد. علما بیشتر درعتبات بودند و فعالیت کمی در ایران داشتند. در این زمینه، تجربه مهمی از همکاری میان علما و دولت زندیه نداریم. گو این که شماری از علما در شهرها عنوان شیخ الاسلامی و قاضی داشتند.
با روی کار آمدن قاجار، البته با گذر از مرحله نخست زمان آقا محمد خان که دولت قاجاری را تأسیس کرد اما به حکومت داری نرسید و در 1211 کشته شد، عصر جدیدی در همکاری آغاز می شود. عمده این همکاری در دوره برادرزاده او فتحعلی شاه است که به جای وی به سلطنت رسید.
دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار از 1211 تا 1250 یک دوره چهل ساله است که از بسیاری از جهات، شبیه دوره صفوی است. یک دوره کاملا مذهبی و استوار بر دو ستون سلطنت و دین. علمای برجسته و مراجع، در ایران و عراق، به حمایت از دولت برخاستند، به خصوص در دوره ای که او مشغول نبرد با روسها بود. مسائل مربوط به رابطه علما و فتحعلی شاه بسیار زیاد است و یک تاریخ مفصل می خواهد، چنان که در باره آن حرف و حدیث فراوان است. به نظرم، بسیاری از منابع آن هنوز چاپ هم نشده است.
فتحعلی شاه از نظر دینی و مذهبی، شبیه به شاه سلطان حسین بود، هرچند و به احتمال، از نظر سیاسی، با تجربه تر و آدم متفاوتی بود. بماند که همه اهل حرمسرا بودند. این زمان، زمان ظهور مراجع بزرگ اصولی بود، با این حال، به طور کلی روحانیون از اخباری و اصولی با یکدیگر درگیر بودند و فتحعلی شاه، باید توازنی میان آنها برقرار می کرد. سرجمع آنها داد و ستد خوبی با فتحعلی شاه داشتند.
در این دوره، علما مردم را به حمایت از شاه فرا می خواندند و در این باره موضع رسمی داشتند، فتحعلی شاه هم با آنان سخت مهربان بود و به علاقه و میل آنها در ترویج دینداری اقدام می کرد. دوره فتحعلی شاه، از نظر همکاری علما با سلطنت، یک دوره بسیار ممتاز در تمام دوره قاجار است.
در دوره فتحعلی شاه، ادبیات علما در رابطه باهمکاری با دولت ها که از زمان نادر قدری تغییر کرده بود، دوباره نیرومند شد. در کتابهای زیادی از فتحعلی شاه دفاع و حمایت شد. دانستن این مطالب، برای تاریخ روحانیت بسیار مهم است. ادبیاتی که رواج یافت و بنیادش از دوره صفوی بود، در درون جامعه روحانیت به طور کامل نهادینه شد.
این روزها نسخه ای از اصول العقاید الدینیه، محمد جعفر شریعتمدار استرآبادی طهرانی را که در اصفهان بوده، می دیدم. در مقدمه، از فتحعلی شاه و عصر او ستایش زیادی کرده است. وی از علمای درجه اول نیست، اما آثار متعددی از او برجای مانده است.
او در این رساله، از اسلام و پیامبر (ص) و امامان (ع) شروع کرده و از ستایش کسانی در روایات یاد می کند که با این که زمان آن حضرت را درک نکرده اند، به دین وفادار مانده اند. سپس می شاکر است که خداوند «ما را در عصری قرار داده که اسلام ظاهر است و تقیه از برای ما نیست، و این نعمت در عصر هیچ یک از ائمه ع نیز اتفاق نیفتاده است».
آنگاه از «پادشاه والاجاه و وزراء و ارکان دولت و عساکر» یاد می کند که «تمامی از شیعیان و محبان و اهل ایمان می باشند». سپس می نویسد: «لله الحمد در این عصر پادشاه والاگهر و شاهنشاه بلند اختر، شاه جم جاه … عدل گستر رواج دهنده مذهب اثنا عشر علیهم صلوات الله الملک الاکبر، غلام با اخلاص امیر المومنین حیدر» بر ما حکومت می کند. سپس او با القاب فراوان دیگر یاد کرده و می گوید «از طلعت نیکویش آثار تشیع ظاهر» شده است.
شریعتمدار استرآبادی، فتحعلی شاه را «مروج شریعت نبوی و حافظ ممالک مرتضوی» می داند. تعبیر «ممالک مرتضوی» از نظر سیاسی و در ادبیات سیاسی روحانیت مهم است.
وی بالاخره پس از سه صفحه القاب نام فتحعلی شاه، در باره موقعیت علما در دوره فتحعلی شاه می نویسد که در این دوره: «علمای اخیار که هر یک هادی خلق بودند، و می باشند، رواج شریعت را می دهند، چنان چه قریب هفتاد نفر از مجتهدین را در این دولت احقر عباد بشرف ملاقات ایشان مشرف شدم و اسامی شریف ایشان در کتاب لب لباب مفصلا مرقوم داشته ام». بنده کتاب لب لباب ایشان را ندیده ام. اگر باشد، باید کتاب جالبی باشد.
آنگاه در باره آثار با برکت وجود فتحعلی شاه که حتی از روزگار ائمه (ع) هم بهتر است، می گوید که «معرفت خالق و عبادات و کثرت زیارت در این دولت زیاده از ایام سلاطین سابق است؛ و الحق در ایام ائمه طاهرین علیهم السلام اتفاق نیفتاده بود که پادشاهی با صد هزار عساکر شیعه باشند، و ولایات با این وسعت از محبان و موالیان اهل بیت باشند و الا [اگر آن بزرگواران بودند] آن بزرگواران بسیار از پادشاه و عساکر ایشان مسرور می شدند و معین ایشان می شدند هم چنان که معین علی بن یقطین بودند که وزیر مخالفان بود». این توجیه جالبی در لزوم حمایت علما از سلطنت قاجاری است.
آنگاه می نویسد؛ باید شاکر باشیم که «پادشاه کافر مخالفی» بر ما حاکم نشده که «عساکر و اتباع او بر ما مسلط باشند» که در آن صورت«لذت دین و طریقه شریعت خیر المرسلین و زیارات و تعزیه ها و سیره ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین را از ما منع می کردند و به اندک وقتی کفر عالم را می گرفت. پس همین احسان را نیز از خالق عالم دانسته شکر احسان آن را به جا آورده تمنا نماییم که این دولت را باقی بدارد و پادشاه والاجاه ما را آنا فآنا بر همه اخلاق حسنه او بیفزاید، و جمیع اخلاق ذمیمه و آفات را از وجود عزیزش دفع فرماید».
وی در ادامه از جایگاه و شأن پادشاهان در احادیث یاد کرده، و می گوید: احادیث در شأن پادشاهان بسیار است، [و] این رساله گنجایش ذکر آن را ندارد». امری که سبب می شود، تا «اعزّه و اعیان و اکابر شیعیان، باید زیاده از رعایا از روی اخلاص به خدمات سلطانی اقدام نمایند، و رعایا نیز شب و روز به دعای بقا و اصلاح پادشاه والاجاه اسلام، بپردازند».
درمقابل این دعا، او چه چیز از پادشاه می خواهد؟ او در عوض از پادشاه می خواهد زمینه را فراهم کند تا «امری از مصدر حکمرانی صادر گردد که به جمیع ممالک محروسه ارقام همایون مرقوم شود که به هر طایفه و اضافی و بلوک و بلده، معلمی معین شود که خلق را به اصول دین و فروع دین تعلیم نمایند». این خواسته علماست. رواج دینداری، و در ازای آن، علما حمایت خود را از پادشاه و دعای فراوان برای وی دریغ نخواهند کرد.
به علاوه پادشاه زمینه را چنان فراهم کند که «نماز جماعت که اعظم عبادات است در هر محله و مسجدی بنا شود که خلق حکما به نماز جماعت و موعظه و مساجد حاضر باشند، و از اصول و فروع دین مستغنی گردند و دین و آیین و شریعت نبوی رواج بگیرد». در این صورت است که علمای کرام و مقدسین تمامی بر دعای دوام دولت و مزید عدالت بیشتر از پیش تر مشغول خواهند گردید، و مخالفان نیز به این طریق اسلام را رونق و رواجی که دیدند، زهره ایشان از سطوت و صولت پادشاه اسلام گداخته خواهد شد» طبعا نصرت و فتح و پیروزی نصیب پادشاه خواهد شد.
مهم این است، اینجاست که پادشاه والاجاه که از لذت «کثرت اولاد» برخودار است و «ماشاءالله زیاده از دویست شاهزاده از صلب شهنشاه بوجود آمده»، از لذت وجود امنیت هم برخوردار خواهد بود، امنیتی که سبب شده است در سال تعداد اندکی تنها از قطاع الطریق اعدام شوند. به علاوه، از قراری که مفهوم شده، در عبادات امام رمضان المبارک و تعزیه سید الشهداء در حرمسرای شاهنشاه، اساسی برپاست که کم سلطانی این توفیق را درک نموده».
صفحه ای از نسخه خطی استفاده شده را پایین ملاحظه فرمایید.