
خلاصه
این نامه مهم تاریخی که به انشای نصیرای همدانی نوشته شده، بر محور برخی از مهم ترین اختلافات مذهبی ایران و عثمانی است که عمده آن در موضوع عائشه همسر رسول خدا (ص)، بحث حدیث افک، و توضیحی است که شاه عباس در این نامه در باره بی پایگی اتهاماتی که به شیعه می زنند، بدست داده است. این نامه سابقه این قبیل این اختلافات و تأثیر آنها را در مناسبات سیاسی میان دولت های عثمانی و صفوی نشان می دهد.
مقدمه درباره اهمیت نامههای سیاسی سلاطین صفوی و عثمانی
نامههای سیاسی فراوانی میان شاهان صفوی و سلاطین عثمانی رد و بدل شده که شماری از آنها در مجموعه اسناد و مکاتبات سیاسی که مرحوم نوایی از ادوار مختلف صفوی گردآوری کرده، آمده است. هرچند به نظر میرسد، این مقدار هم از نظر کمی و هم کیفی، نواقص عمده و اساسی دارد و حالا که بسیاری از منشآت فهرست شده، لازم است تا دوباره این مهم انجام شود. به علاوه، بسیاری از آنها که در منشآت فریدون بیک بوده، اما نوایی نیاورده، میباید مجدداً از منشآت نقل و حتی ترجمه شود تا بتوان با فراغ بال بیشتر به بررسی تاریخ این دوره و روابط و مناسبات ایران و عثمانی پرداخت. طبیعی است که اینها اسناد رسمی روابط ایران و عثمانی و بسیار مهم هستند؛ مهم از این ناحیه که بسیاری از دیدگاههای ارائه شده در آنها، مباحث مهم سیاسی هستند که همچنان نیز از اهمیت برخوردارند.
نثر این نامهها، اغلب در قالب نثر مصنوع بوده، و دبیران درجه یک، از دو طرف، آنها را مینوشتند. بنابراین، متن را بسیار ادیبانه، مملو از نثر و نظم، آیه و حدیث، و با استفاده از انواع تشبیهات و استعارات برگرفته از فرهنگ ایرانی و اسلامی و ترکی تنظیم میکردند. برخی از این نامهها فارسی و برخی ترکی بود. و در هر حال، غالب آنها، از نظر ادبی آنچنان دشوار نوشته شده است که با یک نگاه و به سادگی نمیتوان مقصود اصلی را دریافت. این نامهها، اغلب توسط دبیران حکومتی نوشته میشد، اما این هم ممکن بود که گاه از برخی از علما یا شعرا، در این باره استمداد شود تا نامهای بنویسند. روشن است که آنان باید از اندوختههای علمی خود، متناسب با آنچه که لازم بود در نامه نوشته شود، استفاده میکردند.
تاریخ نامه
نامه زیر از شاه عباس به مفتی روم، طبعاً در دوره شاه عباس اول (996 – 1038) نوشته شده، و مخاطب آن، خواجه افندی، مفتی عثمانی است. متن نامه را نصیرای همدانی، از ادیبان و شاعران این دوره، نوشته، و تحمیدیه آن را شیخ بهایی کتابت کرده است. بر اساس آنچه در منابع شرح حال نصیرا آمده، این دو با یکدیگر رفاقت و رفت و آمد داشتهاند.
تاریخ نامه در خود متن مشخص نیست، اما میتوان تا حدودی تاریخ نامه را مشخص کرد، از آنجایی که خواجه افندی سعدالدین محمد (سعدالدین افندیزاده چلبی) دو بار مفتی روم شد؛ یک بار میان سالهای 1006 – 1008 و بار دیگر میانه سالهای 1024 – 1031. (تاریخ امپراطوری عثمانی، تهران، 1387، 3/2392). طبیعی است با توجه به موضوع نامه، که استوار کردن صلح میان ایران و عثمانی است، آن را مربوط به دوره دوم بدانیم. مطمئناً کاوش بیشتر در مناسبات دو دولت، و منابعی که در این باره نوشته شده، میتواند تاریخ دقیق تر را معین کند. از سوی دیگر نصیرای همدانی، در سال 1030 درگذشته است و این هم تا اندازهای میتواند کمک کند که نامه، پس از این تاریخ نیست.
اندکی پس از این، خواهیم دید که مذاکرات صلح میان دو دولت در سال 1018ق با رفتن سفیر ایران به عثمانی آغاز شده و طبیعی است که این نامه باید همان سال یا سال پس از آن بوده است. درباره این صلح، در ادامه اشارتی خواهیم داشت. نفس اینکه خواجه افندی در نوبت دوم منصب مفتی، در سال 1024 سرکار آمده، و از سوی دیگر، نصیرای ما هم در سال 1030 در هند درگذشته، و نیز شیخ بهایی هم که تحمیدیه را نوشته نیز در همان سال درگذشته، بر اساس همه اینها باید فرض کرد که نامه بین سالهای 1024 و 1030 نوشته شده، و ترجیحاً میبایست این نگارش حوالی سالهای 1024 و 1025 بوده باشد، زمانی که صلح برقرار شده است.
محتوای نامه شاه عباس
محتوای نامه، بر اساس صلح تنظیم شده نه جنگ؛ بنابر این پس از حمد و ستایش خدا، و بیان بزرگی حضرت رسالت، از آنجایی که وارد متن اصلی میشود، روی وظیفه صلح خواهی سه گروه، سلاطین، مردم و علما تأکید میکند.
در مرحله نخست، «سلاطین» باید «از وادی مخوف اختلاف به حرم امن ائتلاف گرایند» تا تودههای مردم، مرفه الحال باشند.
دیگر این که «مردم» هم باید توجه داشته باشند که مصداق آیت «کنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس» باشند.
سوم «علمای اعلام و فقهای کرام» هستند که لازم است «در تشیید بنیان این مرام [این امر، یعنی صلح]، علی أبلغ وجه و أتمّ نظام، بذل جهد به ا تمام رسانند».
این تلاش باید در دو طرف، یعنی طرف عثمانی و ایرانی، همزمان دنبال شود. آن طرف که درخواست صلح آمده است، هم سلطان عثمانی و هم مفتی روم، در این درخواست دارند و بنابرین «هرگونه سعی و اهتمام که آن افادت مقام، در این باب به ظهور آورد، تمامی در نظر اهل دید پسندیده، و عیار آن به معیار استحسان سنجیدهاند». خدای را شکر «که از این طرف نیز مراعات حقوق این معنی، بر احسن وجوه و اکمل شقوق» به انجام رسیده و اصل بر «صیانت حق عهد و پیمان و مواثیق و ایمان» گذاشته شده است.
حالا که همه چیز مهیا شده، و «ضمیر حق پذیر همگی» براین است که «مِن بعد از طرفین: بر«وفا و وفاق» تأکید شود و آن گونه کار پیش برود که ثبات بر این عقیده «دستور العمل سلاطین عالم و منشور الادب خواقین بنی آدم گردد»، طبعا شرایط بریا صلح آماده خواهد بود.
در اینجا، مورد یکی مذهبی ودیگری سیاسی مطرح شده که لابد در نامه مفتی بوده است. نخست بحث حدیث الافک است که در ادامه درباره آن مفصل شرح خواهیم داد. در واقع، در اینجا برای رفع ابهام از ذهن مفتی روم، آن هم ذهنیتی که بیش از یک قرن بود که ذهن علمای عثمانی را به خود مشغول کرده بود، یاد آوری شده است که به هیچ روی، علمای شیعه، عایشه را متهم نکردهاند و آثارشان گواه این معناست.
و اما نکته سیاسی مربوط به «عربستان و احمد خان اردلان» است که «حضرت مفتی معروض داشته بود». این احمد خان اردلان، امیر الامرای کردستان بود و مدام مسائلی میان او برخی از کارگزاران وابسته به دولت عثمانی رخ میداد. شاه عباس در این نامه به مفتی روم اطمینان داده است که هر مشکلی باید حل و فصل خواهد شد:
«چون ایشان از قدیم الایام الی الان، به این دودمان خلافت نشان منتسب ومتمسّک بودهاند، و دست اعتصام بحبل المتین این خاندان زدهاند، اگر بالفرض نسبت به وُلات ولایات نواب و گماشتگان عظیم الشان آل عثمان امری اندیشند که موافق طور دأب و آداب نباشد، چون فیمابین طریق مصالحه و مؤالفه مسلوک است، به این جانب اعلام رود تا تنبیه و تأدیب ایشان نموده شود».
بند پایانی نامه، تأکید روی اصل معاهده، رعایت آن، و گوشزد کردن به همه مناطق و ممالک اطراف و خواقین و بزرگان آن نواحی، برای رعایت مضمون آن است. در واقع در نامه مفتی روی «اهتمام به شأن حفظ عهود و شروط ثبات و دوام این صلح صلاح اندوز» سفارش شده بود که اینجا اطمینان داده شده که رعایت خواهد شد و اجازه داده نخواهد شد که این معاهده گرفتار «تندباد خدعه و فریب اهل نفاق و ارباب فساد» شده و «تزلزل در ارکان راسخه البنیان» بیفتد.
مسائل و اختلافات مذهبی در نامههای سیاسی صفوی – عثمانی
فارغ از مسائل سیاسی، یا نثر ادیبانه آنها، در مواردی، بخشی از مسائل، اختصاص به مسائل مذهبی یا به عبارت بهتر اختلاف مذهبی داشت. رنگ نامههای عثمانی، با نظر دفاع از صحابه و به گونه تلویحی، نقد باورهای رایج شیعیان یا منسوب به آنان درباره صحابه بود. در این سوی، نامهها اغلب با استفاده از مضامین قرآنی و حدیث، حاوی نگرش شیعی با تأکید بر فضائل امام علی علیه السلام و ارائه روایاتی مثل حدیث غدیر بود. شاید تندترین نامه، و در عین حال مفصل ترین آنها، نامهای است که در زمان حمله سلیمان به آذربایجان و نخجوان، از سوی شاه طهماسب نوشته شد و ضمن طرح مسائل سیاسی، تصویری از منازعات کامل مذهبی دو طرف را ارائه کرده است. (نامههای شاه طهماسب، نوایی، «تهران، 1350»، ص 200- 237). تصور کنید، یک رساله 37 صفحهای و طبعا مفصل، به عنوان نامه سیاسی، در حقیقت نقد مذهبی تسنن است. این زمان، دهها رساله از طرف عالمان و مفتیان و شیخ الاسلامان عثمانی، علیه قزلباش نوشته میشد که غالب آنها برجای مانده و در سطر سطر آنها، نسبتهای تندی به تشیع، و قزلباشان داده میشد. بخشی از اینها را میتوانید در کتاب «تاریخ قزلباشان صفوی در چند متن تاریخی – مذهبی عربی دوره عثمانی» (رسول جعفریان، قم، 1396) که گزیدهای از مکتوبات عربی علمای عثمانی علیه قزلباشان است، ملاحظه کنید. و اما نامه طهماسب که مهم ترین نامه مذهبی رد و بدل شده در یک مقطع حساس میان دولت صفوی و عثمانی است، حاوی متون مذهبی در نقد باورهای تاریخی و کلامی تسنن، همراه با ذکر منابع و ارجاعات است. در این نامه، از تهدیدات دولت عثمانی که ضمن ارسال نامهای از احمد پاشا ارسال شده، یاد شده است که نوشتهاند تا وقتی جماعت این طرف سنی نشوند، صلحی در کار نخواهد بود. (نامههای شاه طهماسب، ص 207). این نامه، بند بند، پاسخ نامه اوست و پیداست که مجموعه آنها، یک متن جدلی مذهبی تمام عیار است. در نامه عثمانی، در سیادت صفویان هم تردید شده که اینجا طهماسب به آن پاسخ داده است (همان، ص 213). مسلماً این متن توسط یک روحانی بلندپایه نوشته شده، زیرا در بخش نقد خلافت خلفا و اثبات امامت، مروری کامل به آنچه در این باره وجود داشته، کرده است. در جایی از نامه احمد پاشا خطاب به صفویها آمده بوده: «ترک مذهب خود داده، از سب صحابه توبه کنید و پشیمان شوید تا با شما صلح کنیم». و طهماسب در پاسخ نوشته است: هرگز در هیچ زمانی کسی ندیده و نشنیده و در هیچ دیاری واقع نشده که از شیعیان آل محمد، یکی تغییر مذهب خود کرده باشد. (همان، ص 228 – 228). این نامه، دریایی از معلومات است.
در میان این مسائل، یکی از نکاتی که از دیرباز در ذهن عثمانیها بود، بحث عائشه و متهم کردن او بود که کنار مسائل صحابه از آن یاد کرده و رویش تأکید میکردند. زمانی که باب گفتگو باز میشد، و پای مسائل مذهبی به میان میآمد، این نکته نیز مطرح میشد. این مطلب، از جمله در نامه ترکی سلطان احمد خان به شاه عباس آمده است. در بخشی از این نامه بلند، علاوه بر آنکه به تفصیل از فضائل خلفای چهارگانه یاد شده، و با نگاهی به روابط گذشته شاه طهماسب با شاه سلیمان، و لزوم صلح و دوستی میان دو دولت، چند نمونه از احادیثی که در فضائل صحابه است، ارائه شده و به ویژه از عائشه یاد شده است: «حامیان حماى دین، راویان احادیث خاتم النبیین، اولان اصحاب گزین و ائمه مجتهدین(رض) و امّ المؤمنین حلیله جلیله سید المرسلین، صدیقه کبرى التى نزلت فى عصمتها آیات البراءه من السماء(رض) و عن ابیها حقلرنده شتم و لعن و قذف و طعن اولنمیوب. «لا تسبّوا اصحابى» حدیثى و «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» حدیثى و «اکرموا اصحابى» حدیثى و «واللّه واللّه فى اصحابى لا تتخذوهم غرضا من بعدى فمن احبهم فبحبى احبهم و من ابغضهم فببغضى ابغضهم و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد اذى اللّه تعالى و من اذى اللّه فیوشک أن یاخذه» حدیثى «لا تؤذونى فى عائشه فانّ الوحى لم یأتنى و انا فى ثوب امرأه الّا عائشه» حدیثى و امثال ذلک من الاحادیث الصحیحه الوارده فى فضلها و فضل الاصحاب لا یفى بذکرها الکتاب ایله رفع حجاب ارتیاب ایدوب جدیکز شاه طهماسب تعیین و تعهد ایلدوکى اسلوب اوزره تبرّا رسمى مسلوب و تیر شتم فاشلرى شکسته و دهن لعنت پاشلرى بسته اولوب». (شاه عباس، مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخى همراه با یادداشتهاى تفصیلى، «تهران، بنیاد فرهنگ، 1357»، ص 104 – 105). در نامه دیگری هم باز از «قذف و طعن زوجه مطهّره حضرت رسول ربّ العالمین» یاد شده است (منشآت فریدون بیک، 2/265؛ شاه عباس، نوایی، ص 189، 191؛ اسناد و مکاتبات سیاسی سالهای 1038 – 1105، «تهران، 1360»، ص 41). عثمانیها جنگهای خود را با صفویان، رنگ مذهبی میدادند و در این میان، بحث «اخذ انتقام حضرت صدیقه کبری ام المومنین و اصحاب سید المرسلین» را یکی از اهداف خود میشمردند (نامه سلطان احمد به خان کریمه، شاه عباس، نوایی، ص 29). در این نامهها، با اشاره به «روافض بیدینه» و «قزلباش بیدینه» از «قتال اهل رفض و ضلال» روی نبرد با آنان تأکید شده است. (شاه عباس، همان، ص 32). همان بحث گرفتن انتقام از روافض به خاطر عایشه، در نامه سلطان مراد سوم، محمد گرای خان هم آمده است (شاه عباس، مجموعه اسناد و مکاتبات، «نشر زرین، تهران، 1362»، ص 81: اصل نامه ترکی و ترجمه خلاصه این قسمت این است: انتقام ام المومنین صدیقه کبری را بگیریم و کشور عجم را از آلایش گمراهیها پاک و آفتاب سنت سنیه نبوی را کما فی السابق در آن دیار تابناک سازیم».
حساسیت روی عائشه، در بسیاری از رسائل انتقادی عثمانیها علیه قزلباشان آمده است (برای نمونه بنگرید: تاریخ قزلباشان صفوی، «رسول جعفریان، قم، 1396»، ص 30). بحث درباره اهانت به صحابه و خصوص عایشه، در نامه نگاریهای طهماسب و سلیمان هم آمده است (منشآت فریدون بیک، «استانبول، 1264ق»، ج 1، ص 529). وقتی هم که سلطانم بیگم، خواهر شاه طهماسب، به خرم سلطان، همسر شاه سلیمان، نامه دوستانهای نوشت، وی در پاسخ از اینکه نسبت به «اعراض اهل البیت» و «اصحاب گزینه» دیگر توهین نمیشود، اظهار مسرت کرد. (نوایی، طهماسب، ص 349، از منشآت فریدون بیک، 2/65 – 66). طبعا مقصود او در اینجا، از اهل بیت، عایشه بود.
بحث از صحابه و عایشه در مکاتبات میان سلاطین عثمانی و شاه عباس، مکرر آمده که نمونهای از آن در منشآت فریدون بیک (2/173) آمده است:
اصل ماجرای قذف عایشه، در منابع حدیثی و تاریخی، به «حدیث الافک» شهرت دارد. روایت یادشده در سیره ابن هشام («تصحیح مصطفی سقا، بیروت، دارالمعرفه»، 2/297) آمده است. این رخداد مربوط به غزوه بنی المصطلق است، غزوهای که رسول خدا، همسرش عایشه را به همراه برد و گفته شد که در جایی او برای قضای حاجت از کاروان دور شد، و بعدها به کاروان ملحق گردید. خبر این است که شماری از منافقان مطالبی گفتند و خداوند آیاتی را که در سوره نور است، در تطهیر او نازل کرد. (تفصیل این داستان را بنگرید در کتاب: حدیث الافک، سید جعفر مرتضی، چاپ جدید، قم، 2017). در گذر تاریخ، برخی از شیعیان، نکته دیگری را مطرح کردهاند و آن این که اساسا ماجرای آیات سوره نور، ربطی به عائشه نداشته و مربوط به ماریه قبطیه بوده که خداوند او را از برخی از تهمتها، تبرئه کرده است. مقصود این دسته از عالمان که اندک هم هستند، این است که اساسا حکایت مزبور درباره عائشه نبوده است. این در واقع، رد آن ماجرا از اساس است. و اما بسیاری از علمای شیعه، آیات مربوطه را مانند همانچه درمتون تاریخی اهل سنت آمده نقل کرده و حتی در تاریخ شیعه، عالمی از قرن ششم، با نگارش کتابی تحت عنوان «تنزیه عائشه» از او دفاع کرده است. عبدالجلیل نوشته است: و من در شهور سنه ثلاث و ثلاثین و خمسمائه کتابى مفرد ساختهام در تنزیه عایشه در دولت امیر غازى عبّاس رحمه اللّه علیه به اشارت رئیس و مقتداى سادات و شیعه سیّد سعید فخرالدّین بن شمسالدّین الحسینى قدّس اللّه روحهما، و قاضىالقضات- سعید عماد الدّین الحسن استرابادى- نوّر اللّه قبره- به استقصا برخوانده و بر پشت آن فصلى غرّا نوشته باستحسان تمام، و نسخه اصل به خزانه امیر عبّاس بردند و دیگر نسختها دارند اگر خواهد طلب کند و بخواند تا اعتقاد شیعه امامیّه در حقّ ازواج رسول بدانند تا مگر زبان در حقّ ایشان به دروغ و بهتان نجنبانند(نقض، معروف به مثالب النواصب، «تهران، 1358» ص 115، و بنگرید: 295، و نیز الفهرست رازی، «قم، 1408»، ص 87).
اما آنچه که در این باره، در نامه شاه عباس به مفتی روم آمده، میتوان گفت، ادامه ماجراهای طولانی در این زمینه در مجادله میان سنیان و شیعیان است که در عبارت صاحب نقض هم انعکاس داشت و از قدیم مطرح میشده است. پیش از آن، اشاره کنیم که در تحمیدیه که متن آن از شیخ بهایی است، در کنار صلوات بر محمد و آل او، از اصحاب هم یاد شده است: «و علی آله مصابیح الظلام و مفاتیح دار السلام، و أصحابه حماه الاسلام». این نشان میدهد که در اصفهان بدین نکته واقف بودند که در یک نامه رسمی، آن هم برای مفتی عثمانی، باید این ملاحظه را داشته باشند.
به نظر میرسد، این نامه در پاسخ نامه مفتی روم بوده و او به بحث عائشه و صحابه پرداخته بوده است. در این نامه، به روشنی پاسخ این پرسش داده شده و استدلال بر آن شده، تا کسی توهم نکند بحث از روی تقیه بوده است. در این پاسخ، گفته میشود که آیات سوره نور در رد تهمت به عایشه و به عبارتی درباره پاکی او از اتهام نازل شده، و این مقدار ده آیه است. سپس به کتابهای علمای اهل بیت ارجاع داده شده تا روشن شود به هیچ روی چنین اتهامی در میان شیعیان مطرح نبوده است. متن کامل این بخش به این شرح است: «دیگر آنچه در مکتوب حضرت مفتی مسلمین، اِشعاری برین شده بود که در باب قدف و شتم حضرت عایشه و اسناد آن بدین طرف، باعث استبعاد عظیم شد، چون بر عقول سلیمه و اذهان مستقیمه، غایت وضوح خواهد داشت که هرگاه مُبدع [خالق] اشیاء و خالق [مبدع] ما یشاء، در رقّ منشور سوره نور ده آیه وافی هدایه، بلکه زیاده، در برائت ذمّت و طهارت ذیل عصمت آن مخدّره حجله عفّت، مُنزل فرموده باشد، دیگر کدام زبان به قذف و شتم آن طور کسی متنطّق تواند شد «سُبْحانَک هذا بُهْتانٌ عَظیم» [نور: 16]. و صدق این دعوی از رجوع به کتب مبسوطه علمای اعلام اهل بیت – علیهم السلام – که مبیّن حلال و حرام، و متصدّی تفسیر و تأویل به متشابهات و محکمات کلام ملک علامّ اند ظهور مییابد، [کم ذا تمّوه بالشعبین و العلم] /«و الامر اوضح من نار علی عَلَم». به نظر میرسد، پاسخ درخوری است.
بیفزاییم که در همین دوره، یعنی اواخر قرن دهم هجری، در زمانی که خراسان، محل منازعات جدی ازبکان و صفویان بود، و وقتی که پس از دوره آرامش طهماسب، ازبکان بر خراسان یورش برده و مشهد را محاصره کردند، مباحثهای مکتوب میان علمای شیعه در مشهد با علمای ازبک جریان یافت که در این سوی، ملامحمد مشکک رستمداری متن مفصلی نوشت. از متن او بدست میآید که ماجرای مربوط به حدیث افک، همچنان دستاویز سنیان جدلی آن دوره بوده است. مشکک نوشته است: «و آنچه از خبث و فحش درباره عایشه نسبت به شیعه کردهاند، حاشا و ثم حاشا که هرگز واقع شده باشد. چه نسبت فحش با کافه آدمیان حرام است، چه جای حرم حضرت پیغمبر(ص)». وی با اشاره به این که البته عایشه در جریان جنگ جمله، نافرمانی آیه «و قرن فی بیوتکن» را کرده، میگوید، خودش در جایی دیده که «عایشه در خدمت امیر المومنین علی(ع) از حرب توبه کرده است. (شاه عباس، مجموعه اسناد و مکاتبات، «تهران، 1367»، ج 1، ص 203).
این حکایت، در دورههای اخیر هم ادامه یافت. نگارش کتابی از یک روحانی کویتی مقیم لندن با نام یاسر الحبیب که ضمن آن، توهینهای آشکاری به ام المومنین عایشه داشت، سبب شد تا آیتاللّه خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، ضمن پاسخ به پرسشی که از سوی شماری از علمای احساء و قطیف مطرح شده بود، فتوای حرمت اهانت به مقدسات اهل سنت را صادر کند. این فتوا در مهرماه 1389/سپتامبر 2010 در خبرگزاریها انتشار یافت. نظر شما درباره آنچه در برخی رسانهها از قبیل شبکههای ماهوارهای و اینترنت توسط برخی منتسبین به علم پیرامون اهانت صریح و تحقیر با استفاده از کلمات ناپسند و زننده نسبت به همسر پیامبر امالمومنین عایشه و اتهامزنی به او که موجب خدشهواردشدن به جایگاه و شرافت همسران پیامبر میشود چیست؟ لطفاً نظر فقهی خود را به روشنی بیان فرمایید. در پاسخ به این استفتاء، آیتاللّه خامنهای فتوای زیر را صادر نمود: اهانت به نمادهای برادران اهل سنت، ازجمله اتهامزنی به همسر پیامبر اسلام (عایشه) که موجب خدشهواردشدن به شرافت او میشود، حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و بهویژه سیدالانبیاء پیامبر اعظم، حضرت محمد(ص)، میشود.
درباره نصیرای همدانی نویسنده متن
آنچه از نصیرالدین بن محمود بن خواجه حسن بیگ یزدجردی «نصیرای همدانی» میدانیم، اینهاست:
نصرآبادی در مدخل «نصیرای همدانی»، او را «از اهالی امامزاده سهل علی» دانسته که «محلی است در همدان». و دربارهاش نوشته:
«از اکثر فنون بهرهور و دوحه طبعش به اقسام علوم خصوصاً ریاضى صاحب ثمر. در ترتیب انشا سخنانش دلنشین و در تقریر شعر معانیش رنگین. فقیر به خدمت او نرسیدهام؛ امّا از عزیزان مسموع شد که قطع نظر از فضیلت، بسیار خوشصحبت [و شوخطبیعت] بوده. خالوى فقیر چون به خدمت شیخ بهاءالدّین محمّد ربط داشت، نقل مىکرد که وقتى شیخ وعده فرمودند که به منزل فقیر آیند، فرمودند که نصیرا را خبر کنید تا مجلس نمکى به هم رساند. خود مى گوید:
به شعر، شهره آفاق گشته ام این است
یکی ز جمله غلط های در جهان مشهور
دیوانش به عدد اسماى الهى، هزار و یک بیت است. وفاتش در سنه 1030 اتّفاق افتاد» (نصرآبادی «تهران، 1378»، 1/240).
واله داغستانی هم در تذکره ریاض الشعراء («تهران، 1384»، 4/2275) مدخلی به وی اختصاص داده و برخی اشعارش را آورده است:
«صاحب حال و کمال بوده، به اصفهان آمده، در سلک طلبه علوم منسلک گردیده، به تحصیل علوم اشتغال نمود. تقى اوحدى نوشته که در اصفهان وى را دیده ام، بسیار خوش محاوره و بحّاث و نکته سنج و هرزه گرد بود و غالباً که نصیرى و نصیرالدّین که پیش از او مذکور است هم او باشد، چه وطن و زمان و حالات افاده این مى کند».
در منتخب اللطائف («تهران، 1386»، ص 665) هم گفته است که شیخ بهاءالدین عاملی او را «نقل مجلس» میگفت.
در فهرست التواریخ («تهران، 1373» ص 227) تاریخ درگذشت او را سال هزار و سیام دانسته است.
در سال 998ق در سفر حج بوده و این همراهی را شاه حسین بن غیاث الدین، در احیاء الملوک («تهران، 1383»، ص 478) آورده و گفته است که در این سفر سید ماجد بحرینی، و دیگر علما و جمعی از سادات علما، و یاران اهل سخا، خواجه افضل، و میرزا نورالدین شولستانی و میر ابوالحسن فراهانی و نصیرای همدانی و جمعی دیگر از اعزه به سر میبردم.
رسالهای با عنوان «بیت الشرف» در نجوم داشته که آن را در سال 1030 در هند به نام جهانگیر نوشته است (مقدمه جهانگیر نامه، «تهران، 1359»، ص 41).
اثری ادبی در وصف اصفهان دارد که نسخهای در دانشگاه دارد (2464، فهرست: 9/1212).
رساله در اثبات عقل (فهرستواره کتابهای فارسی، 6/63).
شرح بیتی از گلشن راز (فهرستواره کتابهای فارسی، 7/587).
لعل قطبی در شرح عروض میر محمد مومن (نسخه سپهسالار، 2/443).
دکتر صفا هم برخی از معلومات مربوط به وی را در تاریخ ادبیات، ج 5، بخش 2، ص 1031 – 1032 فراهم آورده است.
بیشتر آثار وی در ادبیات است و نامه لطیفی هم از وی در تذکره میخانه، ص 895 به دوست شاعرش مظفر حسین کاشانی درج شده است. از وی رقعات ادبی یا همان منشآت هم باقی مانده که نسخه آن در گنج بخش: 679/ ک: 1223ق آمده است (دانشنامه ادب فارسی: 4/324). یک مکتوب تاریخی دیگر، «رقعهای است که نصیرای همدانی به دوستان شیرازی خود نوشته» و در مجله ارمغان، سال 17، ص 559 – 560 چاپ شده است.
ذیل مدخل «نصیرای همدانی» در دنا (11/1297) دهها رساله، نامه و مکتوب فلسفی و ادبی از وی، از فهارس مختلف، معرفی شده است. از میان اینها، مدخل منشآت در دنا (10/142) تعداد قابل توجهی از نامهها و منشآت وی را که طبعاً برخی مکرر هستند، در کتابخانههای مختلف معرفی کرده است.
صلح میان شاه عباس و سلطان احمد خان عثمانی
چنان که روشن است، این نامه در ادامه مکاتبات صلح میان دو دولت در سال 1018ق و در جهت استوارسازی صلح با عثمانی است، و این زمانی است که سلطان احمد خان عثمانی (سلطنت از دسامبر 1603 / 1012 تا نوامبر 1617 / 1026) بر سر کار آمد، و در حالی که نیروهای عثمانی درگیر با فرنگیان بودند، آناتولی گرفتار شورشهای سخت جلالیها شد. سلطان احمد، مجبور شد نیروهای خود را از جنگ با فرنگ پس کشیده و به سرکوب کردن این شورشها بپردازد. از سوی دیگر، پس از جنگهایی که سلطان مراد خان با ایران داشت، این بار، به اجبار روی به آشتی و صلح با ایران آوردند. تفسیر این مطالب در تاریخ عالمآرای عباسی به بهترین صورت آمده است. از نظر ایرانیها، اینکه عثمانیها از فرنگیان شکست بخورند، سبب سرشکستی برای اسلام بوده است. اکنون که سلطان احمد خان، برخلاف مراد که نقض عهد کرده و به خاک ایران تجاوز کرده بود، خواهان صلح است، و اکنون که ایران هم موفق شده تا سرزمینهای متصرفه عثمانی را بازپس بگیرد، وقت وقت صلح خواهد بود.
(به روایت اسکندر بیک) این گزارشی است که سفیر ایران، محمد بیک ولد حسینقلی روملو، از ماحصل سفرش به روم، به شاه عباس عرضه کرد:
ماحصل سفارت آنکه مرسل مذکور بىتوسط غیر با حضرت اعلى تکلم نموده، ما فى الضمیر آن حضرت را در ماده صلح و قطع نزاع و کیفیت آن به چه قاعده ممکن است و رضاى خاطر اشرف چیست به واجبى معلوم نموده، معاودت نماید. و التماس نموده بودند که اگر فىالواقع آن حضرت مصلحت جانبین منظور داشته، راغب بصلح باشند، چون در وقتى که محمد بیک به ایلچىگرى آمد و نامه و مکتوبى از جانب اشرف بحضرت پادشاه نداشت، در این مرتبه هرکس آید بادى الفت و دوستى گشته مکتوب صداقتانگیز محبت طراز بحضرت پادشاه قلمى نمایند. و چون تا غایت آثار تسلط و اقتدار از جانب حضرت شاه عالیجاه بظهور آمده و ولایاتى که در زمان سلطان مراد خان، جد حضرت سلطان احمد خان، به حیطه تصرف و تسخیر منسوبان دودمان آل عثمان قرار گرفته، قرنى بر آن گذشته بود، بقهر و غلبه تسخیر فرموده، توپخانه و یراق پادشاهى که در قلاع بوده متصرف شدهاند و در این چند سال چندین هزار نفس از سپاهى و رعیت روم در معرض تلف درآمده، پایمال عساکر قزلباش شدهاند، در این صورت از جانب حضرت خواندگار در صلح زدن آئین فرمانروایان عالیقدر و مناسب رتبه سلطنت نیست. و اگر از طرفین این مقدمه منظور و ملحوظ و این کشاکش در میان باشد، قطع مواد خصومت که موجب تشویش کافه اهل اسلام است، در عهده تعویق مىماند. و مع ذلک در نظر سلاطین فرنک که همیشه با اهل اسلام در قتال و جدالند، موجب کسر شوکت سپاه اسلام و شماتت و خوشحالى نصارى و ارباب کفر و ظلام مىگردد. و بسا فرمانروایان ممالکستان که آرمیدگى عالم و رفاهیت عالمیان را بر مطالب عالیه رجحان داده، درهاى عافیت و آسودگى بر روى خلایق گشادهاند. اگر حضرت شاه عالیجاه نیز بادى مقدمات مصالحه و دوستى گشته، در طى نامه نامى اشعارى در باب صلح فرمایند، هرآینه باعث رفع نقاب حجاب گشته، دولتخواهان را راه گفتگو پدید مىآید و خصومت و نفاق طرفین بدین قدر اظهار دوستى بوفاق و اتفاق تبدیل مىیابد.
حضرت اعلى که ذات معدلت صفاتش به ترفیه احوال خلایق و عباداللّه مفطور و مجبولست، چاوش مذکور را احترام فرموده، نسبت بفرمانفرماى ممالک روم سخنان محبتآمیز بیان فرموده، بزبان رفق و ملایمت بارکان دولت قیصرى پیغام کردند که چون چراغ دولت آن خانواده رفیعه به روغن غزا و جهاد روشنى یافته و به سعادت خدمت حرمین محترمین – زادهما اللّه تعالى شرفا و تعظیما – مشرفند و بدین دو رتبه گرامى بین السلاطین معزز و ممتاز، لاجرم بر جمیع اهل اسلام معاونت ایشان لازم و متحتم است. غایتش به نوعى که مکرراً اعلام شده، سلطان مراد خان انتهاز فرصت نموده، بىجهتى و بىسببى نقض عهد پدران رضوانمکان که بقید نسلا بعد نسل بایمان مغلطه تأکید یافته بود، روا داشته، بغصب، بعضى از ممالک موروثى ما را متصرف شده بود. و اکنون که بفیض فضل الهى احقاق حق شده و مىشود، هرگاه حضرت خواندگار مضایقه بملک موروث ما ننموده، در مقام الفت و دوستى باشد، ما نیز بجهت رفاهیت مسلمین از نزاع و جدال گذشته، از مسلک محبت و اتحاد عدول نخواهیم جست. چه بهتر از اینکه میانه پادشاهان اسلام مصالحه و دوستى مسلوک بوده، موجب مخذولى اعداى دین مبین گردد. و قرار یافت که حسبالاستدعاى مراد پاشاى وزیر اعظم و سایر سعادتمندان خیراندیش که باعث این امر خیرانجام شدهاند، نامه دوستانه در قلم آورده، ابواب مصادقت و اتحاد مفتوح گردانند. شرح نامه نوشتن و فرستادن ایلچى در قضایاء سال آینده رقمزده کلک بدایعنگار خواهد شد. انشاءاللّه تعالى. (تاریخ عالم آرای عباسی «تهران، امیر کبیر، 1382»، 2، قسمت دوم، ص 789).
اسکندر بیک ادامه ماجرا را در تمایل سلطان احمد و وزیرش مراد پاشا به صلح با قزلباش بیان کرده و اینکه:
«از وفور دانش و خیراندیشی، صلح را بهتر از جنگ دانسته، گفتگوی صلح به میان آورد و خواست که باعث امنیت عالم و ترفیه عالمیان گشته، میانه پادشاهان حوزه اسلام، مبانی صلح را استحکام دهد که این نیک نامی از آن وزیر صلاح اندیش بر صفحه روزگار یادگار بماند» (همان، 821).
دنباله بحث صلح، در سال 1021 ادامه یافت، و سفیر عثمانی برای تنظیم معاهده، وارد اصفهان شد (همان، ص 863) و به تعیین سرحد طرف آذربایجان «بر نهج قانون زمان شاه جنتمکان «طهماسب» و سلطان سلیمان قرار یافت» (ص 864). هرچه هست، نامه زیر که شاه عباس برای مفتی روم نوشته، در ادامه همین مباحثات است. شماری از این مکاتبات، در جنگ متعلق به برادرزاده اسکندر بیک آمده است. نامه زیر هم از همان جنگ است که دو نسخه از آن، یکی به شماره 3349 و دیگری 1531، در کتابخانه مجلس موجود است. عنوان نامه در نسخه اول چنین است:
کتابی است که از جانب نواب گیتیستان فردوسمکانی، به خواجه افندی مفتی روم نوشته شد، من منشآت مرحوم نصیرا همدانی (خطبه از منشآت حضرت خاتم المجتهدین بهاء المله و الدین محمدا علیه الرحمه و الرضوان است).
و در نسخه دوم چنین:
کتابی که از جانب نواب اعلی به خواجه افندی مفتی روم نوشته شده، به انشاء افصح المتکلمین نصیرای همدانی.
متن نامه شاه عباس به مفتی روم به انشای نصیرای همدانی
إنّ اَولی ما یوشّح بتحریره معاهدات الالفه و الوداد، و أنهی ما یترشّح بتقریره مراسلات المودّه و الاتحاد، حَمدُ مَن جعل الصلح ذریعه الی صلاح المعاش و المعاد، و وسیله إلی إغماد سیوف العناد فی الأغماد [در حاشیه: غلاف شمشیر را گویند].
والصلوه علی من أرسله بالهدی و دین الحق، بشیراً و نذیراً، و توجّه بتاج النّبوه قبل أن یخمر طینه آدم تخمیراً، قاسم مؤائد المواهب الربانیه، و منبع رحیق الفیوض السبحانیّه، و علی آله مصابیح الظلام و مفاتیح دار السلام، و أصحابه حماه الاسلام، الذین انسحبوا علی منواله، و اقتدوا به فی أقواله و أفعاله، سیّما ابن عمّه و کاشف غمّه، و باب مدینه علمه، المنصوص بتنصیص «إِنَّما وَلِیُّکمُ اللَّه» [مائده: 55] المخصوص بتخصیص «مَن کُنتُ مَولاه فَعَلیٌ مَولاه»، أسدُاللّه الغالب، [و مظهر العجایب، و مفرق الکتائب] أمیرالمومنین علیّ بن ابی طالب، صلواتُ اللّه و سلامه علیه و علیهم اجمعین.
اما بعد در اواسط آن هفته که واسطه العقد کواکب سبعه بر وفق مشیّت الهی – که مناط احکام ماه تا ماهی است – از تنگنای ظلمتکده خوف حوت مانند ذوالنون، بر سریر چهارپایه برج حمل مربع نشست، و خسرو جوانبخت نوبهار شیرین کار تشریف عباسی، از بنفشه در بر، و تاج دولت از گل بر سر بست، و صفیر عنادل از طرف باغ چون شعر خجسته ابلاغ در بسط بساط و بذل نزل عیش و نشاط، به تبلیغ رساله «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک» [مائده: 27] اظهار بلاغت میفرمود، و بیت الشرف اقبال، یعنی محفل خلد سرشت از میامن قدوم فروردین نمونه اردی بهشت مینمود، خطاب مستطاب پادشاه جمجاه، ظلّ إله [اللّه]، مشتمل بر بیان مؤالفت و مصالحت، و محتوی از کمال شفقت و رأفت بخلق اللّه طرفین رسید، و از شگفتگی مضامین صلاح آیین آن که پسندیده خرد خرده بین تواند شد، هر نکته از آن چون نقطه اعتدال براعت استهلال خرّمی ماه و سال نمود، و هر فصلی که در هر باب فیصل بیان یافته بود، مطمح نظر تحقیق و نظر کرده اذعان و تصدیق شد.
اوّلاً آنچه در باب تمهید اساس خیراقتباس الفت و وداد، و ترغیب سلوک صراط المستقیم صلح و صلاح که باب الابواب فلاح و نجاح جمهور انام، و کافّه خاص و عام همان است، مرقوم قلم حکمت رقم منشیان فصاحت بیان شده بود، و در موقع خویش شرف نزول یافت، چه دیده وران رواق انفس و آفاق که غشاوه ی غفلت از بصیر بصیرت دور داشتهاند، و به دستیاری کحل الجواهر «فَکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک الْیَوْمَ حَدید» [سوره ق: 22] بر کشف استار اسرار همّت عالی گماشته، به عین الیقین دانش و بینش، از روی کتاب وجود، و نسخه ی آفرینش خوانده، و فهمیدهاند که چون شعشعه ی ظهور وحدت گزین خلوت سرای «کانَ اللّه و لَم یکن معه شئ» از روزنه نهانخانه جمع، به ساحت انجمن فرق علم افراخت، و بر شرف غُرف «فَخَلقتُ الخلق لاُعرف [لکی اعرف]» خیط الشعاع پرتو انداخت، و معمار حکمت باهره «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم» [تین: 4] دارالخلافه هیکل انسانی را به صورتی پرداخت که از نقش دلنشین «فَتَبارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین» [مومنون: 14] کتابه پیش طاق آن توان [تواند] ساخت، و از یمن قدم آدم خاکی نژاد و صافی نهاد که به خطاب دلنواز «خلقتُ العالم لأجلک و خلقتُکَ لأجلی» امتیاز داشت، بسیط بساط عالم خاک معموری عالم افلاک یافت؛ بعد از انبیا و اوصیا که اورنگ نشین مسند اصطفا و ارتضا و هادیان طریق هُدا اند، و سیاست مدُن باطن [مدنی باطنی] و تدبیر منازل معنی، و تهذیب اخلاق نفوس به رأی حق پیرای ایشان تفویض یافته، نظم و نسق کارخانه ظاهر، و سرانجام دارالملک صورت، به صوابدید گروه والاشکوه سلاطین معدلت آیین که به ظلّیت آفتاب عالمتاب قدم اختصاص یافتهاند، و پرتو پرنور مضمون حقیقت مشحون «کُلّکم راع و کلّکم مسؤول» بر نواصی احوال ایشان تافته، منوط و مربوط گشته، قطع نظر از آنکه وحدت نوعی و ایتلاف جبّلی چنانچه در عالم شهود به شهادت تعارف قلوب و تناسب ارواح مشهور است، «ابوهم آدم و الامّ حوا» اقتضای ارتباط و التیام صوری مینماید، مناسب به منصب سلطنت و رعایت طور رعیت، ایتلاف و التیام این فرقه خلافت مقامست؛ و تخالف آرا و تنازع اهواء بر سر عروس دنیا که مطلّقه انبیا و اولیاست، بس نازیباست، و مقتضی بر هرج و مرج نظام عالم، و مورث شورش احوال بنی آدم، و مبطل غرض ازلی، و مبانی حکمت لم یزلی.
و چنانچه بر ذمّت همّت سلاطین عقل گستر و خواقین رعیت پرور، دَینی واجب الادا و فرضی متحتّم القضاست که در این نشأه سریع الانقضاء، از وادی مخوف اختلاف به حرم امن ائتلاف گرایند تا عموم ناس، علی تَخالف مَشاربهم و تفاوت مَراتبهم، در اقطار و اقطاع و ارجاء و اصقاع، مطمئن البال و مرفّه الحال باشند،
و همچنین بر کافّه خلایق عن آخرهم، علی الخصوص این امّت خیر امنیت به منشور فایض النور «کنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس» [آل عمران: 110] اختصاص دارند، و لاسیّما علمای اعلام و فقهای کرام که مسند آرای فتوی و اجتهاد، و شناسای دقایق مبدأ و معادند، عین فرض و فرض عین است که در تشیید بنیان این مرام [این امر]، علی أبلغ وجه و أتمّ نظام، بذل جهد به ا تمام رسانند.
لاجرم هرگونه سعی و اهتمام که آن افادت مقام، در این باب به ظهور آورد، تمامی در نظر اهل دید پسندیده، و عیار آن به معیار استحسان سنجیدهاند.
و للّه الحمد که از این طرف نیز مراعات حقوق این معنی، بر احسن وجوه و اکمل شقوق نموده، همیشه صورت این حال در مرآت حقیقت نمای خیال منطبع بوده، و صیانت حق عهد و پیمان و مواثیق و ایمان که از اجداد ظاهری و آبای باطنی خود [که از اجداد طیبین و طاهرین خود] منزلت [میراث] یافته، بجا آورده، اکنون مکنون ضمیر حق پذیر همگی، آن است که مِن بعد از طرفین توکید ارکان مضافات و موالات و تصفیه مسایل [مناهل] وفا و وفاق، به نحوی تحقیق یابد که دستور العمل سلاطین عالم و منشور الادب خواقین بنی آدم گردد «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِت» [ابراهیم: 27].
دیگر آنچه در مکتوب حضرت مفتی مسلمین، اِشعاری برین شده بود که در باب قدف و شتم حضرت عایشه و اسناد آن بدین طرف، باعث استبعاد عظیم شد، چون بر عقول سلیمه و اذهان مستقیمه، غایت وضوح خواهد داشت که هرگاه مُبدع [خالق] اشیاء و خالق [مبدع] ما یشاء، در رقّ منشور سوره نور ده آیه وافی هدایه، بلکه زیاده، در برائت ذمّت و طهارت ذیل عصمت آن مخدّره حجله عفّت، مُنزل فرموده باشد، دیگر کدام زبان به قذف و شتم آن طور کسی متنطّق تواند شد «سُبْحانَک هذا بُهْتانٌ عَظیم» [نور: 16].
و صدق این دعوی از رجوع به کتب مبسوطه علمای اعلام اهل بیت – علیهم السلام – که مبیّن حلال و حرام، و متصدّی تفسیر و تأویل به متشابهات و محکمات کلام ملک علامّاند ظهور مییابد، [کم ذا تمّوه بالشعبین و العلم] /«و الامر اوضح من نار علی عَلَم».
دیگر آنچه در باب عربستان و احمد خان اردلان، حضرت مفتی معروض داشته بود، چون ایشان از قدیم الایام الی الان، به این دودمان خلافت نشان منتسب ومتمسّک بودهاند، و دست اعتصام بحبل المتین این خاندان زدهاند، اگر بالفرض نسبت به وُلات ولایات نواب و گماشتگان عظیم الشان آل عثمان امری اندیشند که موافق طور دأب و آداب نباشد، چون فیمابین طریق مصالحه و مؤالفه مسلوک است، به این جانب اعلام رود تا تنبیه و تأدیب ایشان نموده شود.
دیگر سفارشات مجمله که در باب اهتمام به شأن حفظ عهود و شروط ثبات و دوام این صلح صلاح اندوز شده بود، و در صدور حکم و فرمان واجب الاذعان به امرای اطراف و خوانین اکناف و نواب این بارگاه دولت پناه که در فصول مشترکه ممالک به حفظ و حراست اشتغال دارند، مبالغه رفته بود، باید که خاطر عفّت مظاهر [خاطر حقیقت مظاهر] از آن رهگذر بالکلیه جمع دارند و هر نوع اعتناء که مقدور باشد، در آن طرف مبذول دارند که مبانی این معانی از این طرف به نوعی تشیید پذیرفته که به تندباد خدعه و فریب اهل نفاق و ارباب فساد، تزلزل در ارکان راسخه البنیان آن نتواند افتاد، و امتثال امثله مشروحه مطوّله [و صلحنامههای مشروطه مفصله] به طریقی خواهد بود که نامه اعمال قوافل مراحل ماضی و حال استقبال تواند شد «إِنَّ هذِهِ تَذْکرَهٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلا» [مزمل: 19]، «وَ اذْکرِ اسْمَ رَبِّک وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً» [مزمل: 8]